باز آمد بووی ماه مهرررر

باز آمدددد بووووی مااااه مهررررر😂🥹

اولین سالیه که بعد اون سالها که مدرسه میرفتم برا فردا ذوق دارم‌. تو اولین سال تدریسم امیدوارم که بتونم معلم خیلی خوبی باشم بتونم جدا از تمام مباحث درسی ای که به بچه ها یاد میدم بتونم رفتار خوبی هم داشته باشم. یه حالیم.. هم استرسه هم هیجانه هم ذوقه:))))

خداروشکر میکنم که کاری دارم که میتونم تاثییر بزارم چیزی که همیشه دوست داشتم و میتونم یه درامدی هم داشته باشم چیزی که مدت ها بود دلم میخواست اخر ماه پولی بیاد به حسابم که حاصل دست رنج خودمه:) خداروشکر میکنم که میتونم درس بخونم و بعد سه سال وقفه و حتی خودخوری تونستم ارشد رو شروع کنم. خدا رو خیلی شکر میکنم بابت خانوادم که سلامتن که سلامتیم. خداروشکر میکنم بابت وجوود میم که بودنش معجزست تو زندگیم❤️🥹

خداروشکر میکنم بابت این گوشی ای که دستمه چیزی که واقعا سالها دلم میخواستش و شاید بعد ۴،۵ سال خواستن به دستش اوردم. 

الان که فکر میکنم جدا از تمام حال بدی هام جدا از تمام این که بعضی روزا خیلی بهم ریختم‌ واقعا شاید سالهاست مثلا از ۲۰ سالگیم همه چی انقدر سر جای خودش نبوده. البته بعد یه افسردگی شدید، یه مربضی خیلی بد، یه شکست عشقی سنگین و یه بحران سخت خانوادگی، بحران شدید اعتقادی و ناکامی های شغلی و کلی وقت و هزینه گذاشتن برای دوره های مختلف که بعضی هاشون نتیجه ای نداشتن، الان که چند روز دیگه وارد ۲۶ میشم حس میکنم اون همه شکست و سختی الان شاید داره کم کم نتیجه میده🥹 فقط حس میکنم الان از لحاظ درونی با وجود این که خیلی چیزا سر جاش داره قرار میگیره اون ارامش و ندارم و دلم میخواد واقعا بیشتر تمرکزم و بزارم رو درونم و حالم و نوع روابطم. حس میکنم جاش خیلی خیلی تو زندگیم خالیه.

نمیدونم چی شد حرفام به اینجا رسید😂 ولی امیدوارم سال تحصیلی و کاری خیلی خوبی رو با ۹۰ تا دانش اموز که هر کدوم داستان خودشونو دارن بگذرونم❤️ امیدوارم خدا نگاه و نورشو به زندگیم بباره و کمکم کنه بهترین خودم و براشون بزارم❤️🥹

۲ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

پاره ای از اخبار

خبر جدید این که چرا شهریور مثل برق و باد داره میگذره؟

خبر بعدی این که استرس طرح درسام همچنان باهامه 

خبر بعدی این که همچنان سرکار پر از چالشه

خبر بعدترش این که با میم روز و شب بسیار به یاد موندنی ای رو سپری کردیم

و خبر بعدتر این که پادکست عشق مجتبی شکوری و من هر موقع گوش بدم بازم حرف جدید داره برام:)

خبر بعدتر این که از دوشنبه مثل چی مریض شدم و افتادم. امیدارم به میم فقط نداده باشم:(

خبر بعدترش این که جواب های ارشد اومد و هم آزاد قبول شدم هم دولتیمم مجازی

که مجازی و میرم چون من ۹ ماه قراره معلم تمام وقت باشم و اصلا سرکارم مرخصی دادن و این حرفا تو کارشون نیست.

بعدترش این که با دوستام زدم جاده ی به اصطلاح به تخمم و قراره برم بیرون باهاشون مثل خودشون فقط یه ساعتی خوش بگذرونم و بعدش بیخیالشون باشم و فعلا راضیم

خبر دگ این که به میم گفتم بیا فیلم انجمن شاعران مرده رو دان کنیم ببینیم.

خبر دیگه نیست یا اگه هست فعلا سر و کلشون پیدا نیست:)

۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

قلب شکسته

آقا انقددددر خستمممم انقدددر نگم

سرکار واقعا فشرده..  کمی به صبح بیدار شدنه عادت کردم..داره میشه یک ماه که هر روز رفتم سرکار

اول هفته پیش با میم بیرون بودیم‌.. برا اولین بار مثل چی از اول تا آخر گریه کردم..اصلا حالم وحشتناک بود..میم خیلی حرف زد‌

دلم گرفته..دلم از این حجم از رفتارای مختلف و حرفای مختلف گرفته🥺  واقعا قلبم شکسته قشنگ شکسته شدنشو حس کردم و میکنم.

باورم نمیشه دوست سیزده سالم و از دست دارم میدم باورم نمیشه این حجم از بی معرفتی و...نمیتونم باور کنم آدم ها با اون حجم از عمق دوستی میتونن عوض شن..اصلا شوکم‌.دو سه هفته پیش یه افسردگی شدید داشتم خیلی داغون بودم میم برا اولین بار گفت انقدر به خودت فشار آوردی اصلا دیگه اون سر زندگی و شیطونیت نیست گفت واقعا داری خودت و نابود میکنی. و تلنگر خیلی بجایی بود برام چون واقعا همین جوری بودم..کارم شده یود گریه..بی عصابی..نشخوار فکری..هی رفتارا رو مرور کردم هی بیشتر عصبی شدن..

من یادمه قبلا آدم ها میگفتن با دوست چند سالمون که سالها بهم نزدیک بودیم الان از کنار هم رد شیم سلام هم نمیدیم.. من واقعا همیشه با ناباوری میگفتیم مگه میشه؟

الان میتونم بگم اره میشه واقعا هم میشه 🥺🥺 

بعد دیگه دوستی ب جایی رسیده که وقتی سعی کردم تمام این ماه ها ترمیمش کنم هی پس زده شدم و حالا ک اون منیم که دیگه تلاشی برای ترمیم دوستی نمیکنم و کشیدم کنار میان جلو..و اونجاست که باید شهامت داشته باشم دوباره وا ندم دوباره ول نکنم چون دوباره تمام این رفتارها تکرار میشه و خشمیه که میمونه و از بین نمیره.

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
درباره من
به نظرم 21 سالگی به بعد یه سنیه که آدم میخواد دونه دونه بره که برسه به آرزوهاش تا دیر نشده..
نمیدونم شما از کِی شروع کردین برای دویدن به سمت آرزوها و اهدافتون
سنش مهم نیست..مهم اینه به یه جایی آدم میرسه میگه..خب من یه بار زندگی میکنم..چرا همون یه بارو به بهترین شکل ممکن زندگی نکنم؟
این سئوال برای من تو ماه های اول بیست و یک سالگیم اتفاق افتاد
از این روزها و این دهه اینجا مینویسم برای خودم و برای شما اگر بخوانید..
با مهر
یک دختر بیست و شش ساله ی پاییزی:)
کلمات کلیدی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان