هفته اول کاری

معلمی سخت ترین کاری بود که میتونستم انتخاب کنم.. کلی کار دارم کلی تجربه کلی روز کلی آموزش.

این یه هفته کاری انقدر پر فشار بود که خدا میدونه نمیفهمیدم چجوری میرسیدم خونه چجوری شب میشد چجوری غش میکردم از خستگی. واقعا مثل میگ میگ از این ور ب اونور میرفتم.. درس بده.‌سیستم ها رو درست کن..تولید محتوا کن..فیلم بگیر..دوباره درس بده..بدو جلسه..بدو با آدم ها ارتباط بگیر..آراسته باش..خسته نباش..

صب ۶ پا میشدم اخرین باری که این تایم پا میشدم یادم نمیاد فکنم قبل کرونا برای رفتن به دانشگاه بود بعد بدو بدو حاضر شو برس ب مترو

هنوز نمیدونم معلمی و تدریس و دوست دارم یا نه. ولی میدونم کاری که بهم حس مفید بودن بده و کنارش چیز جدید یاد بگیرم حالم توش میتونه خوب باشه.

هنوز با دانش آموزام چالش دارم هنوز نمیتونم دقیق بشناسمشون. ولی با مطالعه و سرچ و گوش دادن تجریه بقیه دارم یاد میگیرم.

۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
درباره من
به نظرم 21 سالگی به بعد یه سنیه که آدم میخواد دونه دونه بره که برسه به آرزوهاش تا دیر نشده..
نمیدونم شما از کِی شروع کردین برای دویدن به سمت آرزوها و اهدافتون
سنش مهم نیست..مهم اینه به یه جایی آدم میرسه میگه..خب من یه بار زندگی میکنم..چرا همون یه بارو به بهترین شکل ممکن زندگی نکنم؟
این سئوال برای من تو ماه های اول بیست و یک سالگیم اتفاق افتاد
از این روزها و این دهه اینجا مینویسم برای خودم و برای شما اگر بخوانید..
با مهر
یک دختر بیست و شش ساله ی پاییزی:)
کلمات کلیدی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان