بدون شرح

اومدم یکم بنویسم ذهنم سبک شه:)

نمیدونم چقدر برای رفتن به رابطه جددی اماده ام یا نه ولی میدونم دیگه خیلی نه قراره از حد و حدودام کوتاه بیام..هم خط قرمزامو کامل حفظ کنم..

چیزی نمونده به بیست و پنج سالگی..میدونم قرار کلی اشتباه های دیگه کنم ولی حداقل از اشتباهاتی که ضربه خورذم دوباره و یا خیلی کمتر باید ضربه بخورم..

من با این آدم دیگه تا وقتی نبینمش به چیزی فکر نمیکنم و فقط وقتی میخواستم ببینمش روز قبلش حرفامو تو ذهتم مرور میکنم که همه چی و در کمال ارامش و احترام بدون این که ناراحتی و کدورتی هم به وجود بیاد حرفامو میزنم.

همین به یکم صحبت کردن هر شب و حال پرسیدن اکتفا میکنم.

پس از امروز تا اون روز که حداقل دو سه هفته دیگست نه تو ذهنم چیزی میچینم نه کاری میکنم نه ذهن و وقتمو هدر میدم..به وقتش فیس تو فیس حرفامون و میزنیم و تصمیم میگیریم..فقط این دفعه من بزرگتر و پخته ترم.

پس تمام تمام تمرکزم رو ارشد باشه و این که چیکار کنم خواب شبم درست شه و روزها زودتر پاشم و استارت روزم دیگه از 9 صبح بزنم نه تازه دو و سه تمرکزم برگرده! 

تا اخر هفته هم یه برنامه درست میریزم تا اخر مهر و روز ازمونم درس بخونم.

فعلااا

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
درباره من
به نظرم 21 سالگی به بعد یه سنیه که آدم میخواد دونه دونه بره که برسه به آرزوهاش تا دیر نشده..
نمیدونم شما از کِی شروع کردین برای دویدن به سمت آرزوها و اهدافتون
سنش مهم نیست..مهم اینه به یه جایی آدم میرسه میگه..خب من یه بار زندگی میکنم..چرا همون یه بارو به بهترین شکل ممکن زندگی نکنم؟
این سئوال برای من تو ماه های اول بیست و یک سالگیم اتفاق افتاد
از این روزها و این دهه اینجا مینویسم برای خودم و برای شما اگر بخوانید..
با مهر
یک دختر بیست و شش ساله ی پاییزی:)
کلمات کلیدی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان