سرم سرکش ترین فواره ی میدون..

من واقعا بازدهیم صفر شده..

کلی کار دارم..کارای مهم که انجام ندم کلی عقب میفتم ولی یه گوشه افتادم..

اتفاق خاصیم نیفتاده ولی سر درد و چشم درد، امونمو بریده..

و این که باید خیلی سریع پروژه دانشگامو تحویل بدم تا از دست این کارشناسی لعنتی که لنگ این سه واحده راحت شم..

از فردا پارت پارت میام یه چند خط خبر میدم و عکس میزارم..حس میکنم یه جور انگیزست..این که مکتوب کنم و برای خودم هدف کوچیک بزارم و این که 

بدونم تنها نیستم و شاید چندین نفر هم بخونن..

فعلا دلم میخواد یکی منو از فیلم های گوشیم و بازی ها و اینستا بکشه بیرون..تا شب خودمو خفه میکنم ولی از فردا دیگه اجازه نمیدم به خودم..

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
درباره من
به نظرم 21 سالگی به بعد یه سنیه که آدم میخواد دونه دونه بره که برسه به آرزوهاش تا دیر نشده..
نمیدونم شما از کِی شروع کردین برای دویدن به سمت آرزوها و اهدافتون
سنش مهم نیست..مهم اینه به یه جایی آدم میرسه میگه..خب من یه بار زندگی میکنم..چرا همون یه بارو به بهترین شکل ممکن زندگی نکنم؟
این سئوال برای من تو ماه های اول بیست و یک سالگیم اتفاق افتاد
از این روزها و این دهه اینجا مینویسم برای خودم و برای شما اگر بخوانید..
با مهر
یک دختر بیست و شش ساله ی پاییزی:)
کلمات کلیدی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان