شنبه ۱۲ مهر ۹۹
امروز شمعهای بیست و سه سالگیم رو بدون آرزو فوت کردم..کیکم و برداشتم بردم تو تراس گذاشتمش روی سنگ بلندی کنار دیوار، شمعهامو
روشن کردم و بدون هیچ آرزویی فوت کردم
بیست و دو سالگی سال خیلی عجیبی بود..پر از اتفاق از همون آبانش بگیر تا همین الان:)
.
نمیگم که چه بر من در بیست و دو سالگی گذشت چون عجیبترین، سختترین و پُر چالش ترین سال زندگیم بود:)
امیدوارم امسال کارشناسی و تموم کنم و کسب و کارمو استارت بزنم.
و در درجهی بعدی روی رفتار و شخصیت و درونم کار کنم و زبانمو چند لول بالاتر ببرم.
و نهایتا اینجا رو جزئی از زندگیم بدونم و بنویسیم و بنویسم و بنویسم....
.
.سلام بر بیست و سه سالگی.