سه شنبه ۳۱ خرداد ۰۱
به خودم گفتم یک ربع فقط بنویس..فقط یک ربع
تا قفل این نوشتن بشکنه..
میتونم بگم تو بدترین روزهای زندگیمم..هیچ وقت از لحاظ ذهنی،روحی، عاطفی و کاری انقدر بد نبودم
قشنگ گم و سر درگمم..قشنگ خودم و تو همه ی این زمینه ها یه بازنده و شکست خورده میبینم
قشنگ قفل شدم به زمین و دقیقا هیچ کاری نمیکنم.
نمیدونم افسردگیم شدید شده یا این اتفاق های مختلف دیگه از پا درم اورده..هر چی هست دلم یخواد شیوه زندگیمو عوض کنم
تمرکزم از دست رفته و دلم تمرکز از دست رفتمو میخواد..
هر چی هست از اینی که الان هستم متنفرم متنفرم متنفرم و تا عوض نشم اروم نمیگیرم..
کاش انقدر عجول نبودم..کاش بقیه زندگیم و بقیه تصمیمامو از رو عفل بگیرم کاش خدا دستمو بگیرم و کاش اینجا بیشتر بنویسم.
نموم شد تایمم..و همین 15 دقیقه هزار با گوشیمو الکی روشن کردم و هزار بار فکرم پرت شد جاهای دگ