i'm lost

 

وقتی خیلی تو حال فاکداپم یادم میفته عه! بلاگی هم هست.

خیلی داغونم..اوضاع روحم و جسمم و همه چیم از کنترلم خارج شده..میخوام هفته دیگه هر جور شده وسط تمام این قضایا و اتفاقی داغونی که تو زندگیم در جریانه پاشم برم برای اولین بار پیش روان پزشک..افسردگی رو تو تک تک اجزای وجودم حس میکنم.

من اگه نتونم این حال و روحیه و درست کنم هیچ قدم دیگه نمیتونم بردارم.

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
درباره من
به نظرم 21 سالگی به بعد یه سنیه که آدم میخواد دونه دونه بره که برسه به آرزوهاش تا دیر نشده..
نمیدونم شما از کِی شروع کردین برای دویدن به سمت آرزوها و اهدافتون
سنش مهم نیست..مهم اینه به یه جایی آدم میرسه میگه..خب من یه بار زندگی میکنم..چرا همون یه بارو به بهترین شکل ممکن زندگی نکنم؟
این سئوال برای من تو ماه های اول بیست و یک سالگیم اتفاق افتاد
از این روزها و این دهه اینجا مینویسم برای خودم و برای شما اگر بخوانید..
با مهر
یک دختر بیست و شش ساله ی پاییزی:)
کلمات کلیدی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان